میدونید به این نتیجه رسیدم که من یه توانایی خاص دارم یه قدرت ناخواسته درونی یه کابوس سهمگین نهفته ... حتما میپرسید این توانایی کابوس وار چیه که من تازه بهش پی بردم...
یه قدرت توی منه که هر کسی رو دوست دارم ازم فراری میده و هر کسی رو بی تفاوتم بهم جذب میکنه (حالا خدا خیرش بده اونایی رو که بدم میاد طرفم نمیکشونه)...
این انرژی داره روح و روانم رو تحلیل میده داره درماندم میکنه حتی امروز دیدم یکی از دوستانی که نوشته هاش کششی برام ایجاد کرده بود نظری که براش داده بودم رو پاک کرده بود احساس کرده بودم ازم به دلیلی فاصله میگیره الان به این نتیجه رسیدم که کار کار همین ملعون خبیثه...
میدونید فکر میکنم عاشقم شده مثه عاشقای حسوده از هر کی خوشم میاد یه انرژی براش میفرسته یا منو وادار میکنه یه رفتاری کنم یا حرفی بزنم که طرف بره و پشت سرشو نیگاه نکنه...
میخوام اسم این عاشق حسود نابکار رو بذارم کاووس بر وزن کابوس... واز این به بعد بلاهایی که سرم میاره رو براتون تعریف کنم البته اگه زیادی روی مخم نره..
خب فعلا خواستم شما هم با این کاووس خان آشنا بشید امیدوارم بتونم شرش رو از سرم کم کنم وگرنه باید تا ابد تک و تنها بمونم که البته شایدم به قول دوست عزیزم مسعود تنهایی نه تنها میتونه خیلی بد نباشه تازه خوب هم باشه...
من منتظر پست های جدید هستم ها ! هر شب هم سر می زنم ! بنویس دیگه
حوصله و موضوع نوشتن نیست هی خودم سر میزنم هیچ به ذهنم نمیرسه در ضمن نمیدونم چرا اینهمه گرممه
مرسی رفیق شفیق ........خیلی ماهی
قربونت فرهاد عزیز
سلام. من همیشه هستم ... همیشه هم وبلاگتو چک میکنم .
سلام
و احسنت که هستی روزی یکبار دفتر حضور غیاب رو لطفا امضا بنما و جمعی را از نگرانی به درآر
سپاس از زحمات شما
آره دوست من
اعتماد خیلی پیچیدست !!!
وقتی خیلی چیزا رو میبینم که نمیتونم بهشون فکر نکنم.
وقتی خیلی چیزا رو میشنوم که ... !!!!!!
دیگه هیچ اعتمادی به این نسل باقی نمیمونه
البه همه اینطوری نیستن !!!
خوشحالم از این نسل چون تو هم یافت میشه ....
قدر خودت رو بدون جوون...
این زمونه فقط تن تو رو میخوان کسی به اندیشه ات نیم نگاهی هم نمیندازه...
خوب باش و خوب باقی بمون
میدانم سرانجام
روزی در مردابی از واژه
واژه هایی از جنس یاءس و درد
آرام آرام غرق میشوم.
و هیچکس
هیچکس برای نجاتم از این تنهایی
دست یاری پیش نمیکشد...!
(( مسعود-فروردین 93))
و من از آن سوی مرداب، مرداب واژه های مملو از یأس و درد
از میان تارهای سیمی نومیدی خود تنیده ام
دست به سویت می کشم
اما
اما نمی رسند دستانم به تو
.
.
.
و آنچه برایم می ماند
دستانی زخمی است از این پیله تیز تنهایی ام
ممنون از حضورت
این آقای کاووس رو زودتر ترکش کن .
ای بابا تازه میخواستم باهاش داستان بسازم
سلام دوست من
تا زمانی که یه کسی یا چیزی ازمون فاصله داره آتیش خواستنش درونمون زبونه مبکشه ولی رسیدن بهش همانا ریخن آب روی اون آتیش همانا 
امیدوارم حالت خوب باشه و روزت خوش
میدونی این موضوع که هرکی ما رو دوست داره فراریش میدیم و هرکی ازما فراریه و بیشتر شایق میشم به داشتنش تو همه ی ما وجود داره.
این انسان بودن و این احساس مسخره ی حررررررس که میخوایم نداشته ها رو بیشتر به دست بیاریم
و به نظر من هم واقعا احساس مزخرفیه !!!
سلام مسعود

امروز خوب خوبم ممنون امیدوارم تو هم رو به راه باشی
اینی که میگی رو قبول دارم و خیلی دلم میخواد به اونجا برسم که هیچوقت کسی رو نخوام به تنهایی خودم خو بگیرم
بازم ممنون از حضورت
به نظر من تو فقط داری به خودت تلقین میکنی . چیزی به اسم قانون جذب کشکه و وجود نداره ....تحقیق کردم.
ممکنه این واسه خیلی ها اتفاق بیافته اما بعضی ها ذهنشون رو متمرکز کردن روش و بنابراین این عده چون بهش توجه می کنن میبیننش و غصه شو میخورن. به نظر من به چیزای مهمتری تو زندگیت فکر کن. اونی که بخادت خودش یه روزی میاد که نمی دونی از کجا اومده.
امیدوارم واقعا همینی که میگی بشه ممنون از نظرت ...
مرسی فرهاد بازم بهم سر بزن دوست من
وای خدا، حالا داستان رزم رستم و کاووس رو باید بشنویم.
امیدوارم این کاووس رو شکست بدی
مرسی یوسف جان بهم سر میزنی
من رو بابت اشتباهم ببخش .
سعی کن بهش فکر نکنیو همیشه به فکر قانون جذب باش .