اهلی کن مرا امـــــــــا...


آقای جناب ...
بانو ...

آدم ها اهلی می شوند.
و این اهلی شدن، تازه اول کار است.
هر کسی برای اهلی شدن قلقی دارد. 
مدل من با تو، و تو با دیگری فرق می کند.
یکیمان از آن هایی هستیم
که دوست داشتن هامان را با بوسه نشان می دهیم
و هی می گوییم عزیزم، جانم...
یکی دیگر موقع ابراز احساسات 
طرف را می بندیم به مشت و لگد
(نه از آنهایی که درد می آورد و زخم می زند به روح)
و هی می گوییم خره، بی شرف و از این دست.
می خواهم بگویم هر کسی راه و قلق خودش را دارد،
بعد تازه میرسیم اول راه !!!
بعد از اهلی شدن، خیلی هامان گند می زنیم. 
از این به بعدش را بلد نیستیم. مراقبت را نمی دانیم. 

آقای جناب ...
بانو ...
اهلی که شدی،
اهلی که کردی،
باید یادمان بماند که اویی که دوستش داریم،
که در آغوش ماست، 
عاقل است. جایز نه !! اما ممکن است به اشتباه. 
پشت این جسم روح دارد.
از یک چیزهایی خوشش می آید، از یک چیزهایی نه.
گاهی هم ممکن است حوصله ی ما را نداشته باشد، 
دلش تنهایی بخواهد...
بعضی وقت ها دوست دارد 
با کسی حرف بزند که تو 
سایه اش را با تیر می زنی !
اما خب او دوست دارد با او اختلاط کند 
و هیچ هم ربطی به قلبش ندارد.

یادت نرود که اهلی تو شده است، که تو اهلی او شده ای.
که بیکار که نبوده.
می توانسته او را انتخاب کند. اما تو را خواسته ... !

عادل دانتیسم



زنانگی...

دوستان منو ببخشید من میخواستم بیشترین مطالبی که توی وبلاگم بذارم نوشته های خودم باشه اما راستش بعضی اوقات مطلب شعر یا متنی رو میخونم که بد به دلم میشینه و اونوقت دوست دارم شما رو هم باهاش شریک کنم...


مثل این قطعه که بسیار به دلم نشست:

تقدیمش میکنم به زنان سرزمینم


اگر به خانه من آمدی.. برایم مداد سیاه بیاور.

میخواهم روی چهره ام خط بکشم تا به جرم زیبایی در قفس نیفتم .


و یک ضربدر روی قلبم تابه هوس هم نیفتم


.... یک بیلچه تا تمام غرائز زنانه ام را از ریشه در اورم ..... شخم بزنم .. وجودم را....

بدون اینها راحت تر به بهشت میروم .....


اگر امدی ....صدا خفه کن هم بیاور...

.میخواهم وقتی به جرم عشق و انتخاب .برچسب فاحشه میزنندم ...بغضم را در گلو خفه کنم ....


یک کپی از هویتم هم بیاور.....

برای وقتی که خواهران و برادران دینی به قصد ارشاد....

فحش و تحقیر تقدیمم میکنند....

بیاد بیاورم که کیستم....


یک تیغ هم بیاور موهایم را از ته بتراشم و بی واسطه روسری کمی بیندیشم.....


قیچی هم بیاور میخواهم هر روز اندیشه هایم را سانسور کنم .....


پودر رختشویی یادت نرود ...

تا شستشویی مغزی دهم مغزم را و پهن کنم روی بند تا ارمانهایم را باد باخود ببرد به انجااااایی که عرب نی انداخت....


اگر جایی دیدی که حق میفروختند ... برایم بخر. تا در غذا بریزم ....

ترجیح میدهم قبلا ا ز دیگران حقم را خودم بخورم .....


اگر پولی ماند یک پلاکارد بشکل گردنبند بخر......

تا رویش با کلمات بزرگ بنویسم .........


من یک انسانم ..... من هنوز یک انسانم ..... من هر روز یک انسانم.......



غاده السمان شاعره ...سوری



وکیل مدافع شیطان!!!


ﺑﺬﺍﺭ ﯾﻪ ﮐﻢ ﺍﻃﻼﻋﺎﺕ ﻣﺤﺮﻣﺎﻧﻪ ﺩﺭﺑﺎﺭﻩ ﯼ ﺧﺪﺍ ﺑﻬﺖ ﺑﺪﻡ

ﺧﺪﺍ ﺧﻮﺷﺶ ﻣﯿﺎﺩ ﺗﻤﺎﺷﺎﭼﯽ ﺑﺎﺷﻪ ! ﺍﻫﻞ ﺷﻮﺧﯿﺎﯼ ﻧﺎﺟﻮﺭﻩ
ﻓﮑﺮ ﮐﻦ! ﺗﻤﺎﯾﻼﺕ ﺷﻬﻮﺍﻧﯽ ﺭﻭ ﺑﻪ ﺁﺩﻡ ﻣﯿﺪﻩ
ﺍﯾﻦ ﻣﻮﻫﺒﺖ ﺧﺎﺭﻕ ﺍﻟﻌﺎﺩﻩ ﺭﻭ ﻣﯿﺪﻩ، ﺑﻌﺪ ﭼﯿﮑﺎﺭ ﻣﯽ ﮐﻨﻪ؟

ﻗﺴﻢ ﻣﯽ ﺧﻮﺭﻡ ﮐﻪ ﺑﺮﺍﯼ ﺳﺮﮔﺮﻣﯽ ﺧﻮﺩﺵ، ﺑﺮﺍﯼ ﺧﻠﻮﺕ
ﺧﻮﺩﺵ، ﻭﺍﺳﻪ ﻓﯿﻠﻢ ﻣﺴﺨﺮﻩ ﺍﻟﻮﻫﯿﺘﺶ ، ﯾﻪ ﺳﺮﯼ ﻗﺎﻧﻮﻥ
ﻋﻠﯿﻪ ﺷﻮﻥ ﻭﺿﻊ ﻣﯽ ﮐﻨﻪ

ﺍﯾﻦ ﺳﺮﮐﺎﺭﯾﻪ ﺗﻤﺎﻡ ﺩﻭﺭﺍﻥ ﻫﺎﺱ

ﺑﺒﯿﻦ ﺍﻣﺎ ﺩﺱ ﻧﺰﻥ ! ﺩﺱ ﺑﺰﻥ ﺍﻣﺎ ﻣﺰﻩ ﻧﮑﻦ !

ﻣﺰﻩ ﮐﻦ ﺍﻣﺎ ﻗﻮﺭﺕ ﻧﺪﻩ

ﻫﺎ ﻫﺎ ﻫﺎ ! ﻭ ﻭﻗﺘﯽ ﮐﻪ ﺗﻮ ﺩﺍﺭﯼ ﺍﯾﻦ ﭘﺎ ﺍﻭﻥ ﭘﺎ ﻣﯽ ﮐﻨﯽ ، ﺍﻭﻥ ﺩﺍﺭﻩ ﭼﯿﮑﺎﺭ ﻣﯽ ﮐﻨﻪ؟ !

ﺩﺍﺭﻩ ﺍﺯ ﺧﻨﺪﻩ ﺭﯾﺴﻪ ﻣﯿﺮﻩ! ﻣﺮﺩﻡ ﺁﺯﺍﺭﻩ ،

ﺍﻭﻥ ﯾﻪ ﻣﺎﻟﮏ ﻣﻔﻘﻮﺩ ﺍﻻﺛﺮﻩ

ﺍﻭﻧﻮ ﺑﭙﺮﺳﺘﻢ؟

ﻫﺮﮔﺰ


ﺁﻝ ﭘﺎﭼﯿﻨﻮ / ﻓﯿﻠﻢ ﻭﮐﯿﻞ ﻣﺪﺍﻓﻊ ﺷﯿﻄﺎﻥ /


‏ﺑﺬﺍﺭ ﯾﻪ ﮐﻢ ﺍﻃﻼﻋﺎﺕ ﻣﺤﺮﻣﺎﻧﻪ ﺩﺭﺑﺎﺭﻩ ﯼ ﺧﺪﺍ ﺑﻬﺖ ﺑﺪﻡ

ﺧﺪﺍ ﺧﻮﺷﺶ ﻣﯿﺎﺩ ﺗﻤﺎﺷﺎﭼﯽ ﺑﺎﺷﻪ ! ﺍﻫﻞ ﺷﻮﺧﯿﺎﯼ ﻧﺎﺟﻮﺭﻩ
ﻓﮑﺮ ﮐﻦ! ﺗﻤﺎﯾﻼﺕ ﺷﻬﻮﺍﻧﯽ ﺭﻭ ﺑﻪ ﺁﺩﻡ ﻣﯿﺪﻩ
ﺍﯾﻦ ﻣﻮﻫﺒﺖ ﺧﺎﺭﻕ ﺍﻟﻌﺎﺩﻩ ﺭﻭ ﻣﯿﺪﻩ، ﺑﻌﺪ ﭼﯿﮑﺎﺭ ﻣﯽ ﮐﻨﻪ؟

ﻗﺴﻢ ﻣﯽ ﺧﻮﺭﻡ ﮐﻪ ﺑﺮﺍﯼ ﺳﺮﮔﺮﻣﯽ ﺧﻮﺩﺵ، ﺑﺮﺍﯼ ﺧﻠﻮﺕ
ﺧﻮﺩﺵ، ﻭﺍﺳﻪ ﻓﯿﻠﻢ ﻣﺴﺨﺮﻩ ﺍﻟﻮﻫﯿﺘﺶ ، ﯾﻪ ﺳﺮﯼ ﻗﺎﻧﻮﻥ
ﻋﻠﯿﻪ ﺷﻮﻥ ﻭﺿﻊ ﻣﯽ ﮐﻨﻪ

ﺍﯾﻦ ﺳﺮﮐﺎﺭﯾﻪ ﺗﻤﺎﻡ ﺩﻭﺭﺍﻥ ﻫﺎﺱ

ﺑﺒﯿﻦ ﺍﻣﺎ ﺩﺱ ﻧﺰﻥ ! ﺩﺱ ﺑﺰﻥ ﺍﻣﺎ ﻣﺰﻩ ﻧﮑﻦ ! ﻣﺰﻩ
ﮐﻦ ﺍﻣﺎ ﻗﻮﺭﺕ ﻧﺪﻩ

ﻫﺎ ﻫﺎ ﻫﺎ ! ﻭ ﻭﻗﺘﯽ ﮐﻪ ﺗﻮ ﺩﺍﺭﯼ ﺍﯾﻦ
ﭘﺎ ﺍﻭﻥ ﭘﺎ ﻣﯽ ﮐﻨﯽ ، ﺍﻭﻥ ﺩﺍﺭﻩ ﭼﯿﮑﺎﺭ ﻣﯽ ﮐﻨﻪ؟ ! ﺩﺍﺭﻩ ﺍﺯ
ﺧﻨﺪﻩ ﺭﯾﺴﻪ ﻣﯿﺮﻩ! ﻣﺮﺩﻡ ﺁﺯﺍﺭﻩ ، ﺍﻭﻥ ﯾﻪ
ﻣﺎﻟﮏ ﻣﻔﻘﻮﺩ ﺍﻻﺛﺮﻩ
ﺍﻭﻧﻮ ﺑﭙﺮﺳﺘﻢ؟

ﻫﺮﮔﺰ

ﺁﻝ ﭘﺎﭼﯿﻨﻮ / ﻓﯿﻠﻢ ﻭﮐﯿﻞ ﻣﺪﺍﻓﻊ ﺷﯿﻄﺎﻥ /‏


7 خرداد 93

الان یه مطلبی داشتم میخوندم درباره به قول خودشون حمام رفتن دهه شصتی ها که وقتی میرفتن آنچنان مادر محترم میشستشون که بعد حمام بیهوش میشدند و همه هم میگفتند آخی چه خواب راحتی رفته و الخ...

یاد خودمون افتادم و حمام رفتن های دوران بچگی.. اون زمان ما توی خونه حمام داشتیم اما نمیدونم چرا مادرای عزیز فکر میکردن توی این حمام های خونگی تمیز نمیشیم برا همین هر هفته با زور و اجبار میبردنمون حمام های بیرون.. دو نوع حمام اون موقع بود که البته فکر کنم الان هم هست اما خب چون مورد استفاده نیست شاید خیلی ها ندونن یکی حمام نمره بود یکی هم حمام عمومی خدا رو شکر ما خیلی حمام عمومی نمیرفتیم دستمون به دهنمون میرسید برا همین به حمام نمره میرفتیم که خصوصی بود البته گاهی وسط حمام کردن چند ساعته مان در میزدند و میگفتند مثلا حاج خانم فلانی اومده نمره خالی نبود میشه بیاد پیش شما و اونوقت مادر و مادربزرگ بزرگوارمون اجازه میدادند که حاج خانم هم به جمع ما اضافه بشه ... الغرض این حمام رفتن همیشه مصیبتی بود برامون که در عین سختی لحظات شیرینی هم داشت و لحظات شیرینش وقتی بود که از زیر کیسه زبر و ضخیم خانم دلاک که زنی بود به اسم ننه حسین که لاغر اندام و ریزه با پستان های آویزون و چروکیده بود  (تمام مدت که منو کیسه میکشید من چشمام به سینه هاش بود و برام جالب بود چرا اینجوری هستن) جان سالم به در برده بودیم و در پی اون می افتادیم زیر دستان قوی مادربرزگمون که خدا رحمتش کنه. مادر اقدس میذاشتمون بین دو پاش و در حالی که فقط سرمون بیرون بود شروع میکرد به شامپو کردن موهامون، چنان چنگ میزد این موهای بدبخت رو که هر ان فکر میکردیم الانه کله با همه مخلفاتش غلفتی کنده بشه خلاصه از این وضعیت هم به در میومدیم لیفی هم میزدنمون و حالا قسمت خوشمزه اش بود مادر اقدس به کارگرای حمام سفارش میداد تا برامون نوشابه بیارن و بعد از چند دقیقه یه عدد شیشه نوشابه پپسی کولا تگری رو بعد از اونهمه تلاش و تقلا نوش جان میکردیم و کمی تا قسمتی جون میگرفتیم... اما قسمت سخت تر ماجرا وقتی بود که حمام کردن هفتگی تمام شده بود و میخواستیم به سمت خونه بیایم خیلی فاصله بین خونه و حمام نبود اما تا میرسیدیم منزل انگار فرسنگ ها راه رو طی کرده بودیم...


یادش بخیر چه دورانی رو گذروندیم تازه حمام کردن های زمان جنگ زدگی خودش داستانی بود با ترس و لرز میومدیم شهر هول هولکی حموم میرفتیم و هر آن منتظر بودیم صدای آژیر قرمز و بعد اون صدای انفجاری بشنویم...  یادآوری اون روزا واقعا برام تلخه روزای خوبی نبود هر چند که لحظات شیرینی هم گاهی پیش میومد ...